محل تبلیغات شما

شـــیــریــن زبــانــی هــا



Image result for ‫در اساطیر یونان باستان از شخصیتی افسانه ای بنام پروکروستس‬‎
در اساطیر یونان باستان، از شخصیتی افسانه ای به نام پروکروستس نام برده شده است

او همه مسافرانی که قصد ورود به آتن را داشتند، روی تختی می خواباند و اگر مسافری، کوتاه تر از اندازه تخت بود، آنقدر او را می کشید تا اندازه شود یا اگر هم بلندتر بود پاها یا دستهایش را قطع می کرد

از نظر پروکروستس تنها اشخاصی درست و کامل بودند که به اندازه تخت او بودند!

داستان این تخت داستان هر روز زندگی ماست.
در حقیقت تک تک ما آدم ها که خود را جزو افراد روشن می دانیم، دیگران را با تخت پروکروستس خود می سنجیم .

تختی که ابعادش اعتقاد، باور، ثروت، قدرت، زیبایی و. است!

اگر فردی در این چهارچوب قرار نگیرد
نه تنها باعث افتخار نیست; بلکه ما به عنوان یک آدم بازنده، بی عرضه و بی کفایت به او نگاه می کنیم
و آنقدر او را می کشیم یا له می کنیم، تا از اندازه و فرم واقعی خودش خارج شود و طبق سلیقه و قضاوت ما شود.

آنگاه که چیزی از خود واقعی اش نماند، تازه به او افتخار می کنیم.

داستان آن تخت، روایت قالب های ذهنی و پیش داوری های ماست

Картинки по запросу ‫طنز‬‎

طنز

یکی از اساتید بازنشسته دانشگاه ملی به نام دکتر نیاکی که به 96 سالگی رسیده، شرحِ خواندنی زیر را از آمریکا فرستاده است

که طنزی بسیار خواندنی است.

ایشان استاد حقوق بین الملل دانشگاه ملی بوده و انسانی بسیار با ذوق و شوخ طبع است.

با سلام و تحیات فراوان، از حال و روز این نوجوان دور از وطن پرسیدید، نیک بختانه، روزهای غربت را با چند تن از هم دندانها که هنوز در قید

حیات هستند و متوسط سن آنها هم از 90 سال فراتر رفته است، گرد هم می آییم و به سبک دایی جان ناپلئون، به حل و فصل مشکلات

جهان می پردازیم، و هرماه یا هر دو ماه، به افتخار یکی از دوستان برمیخیزیم و 5 دقیقه سکوت می کنیم. بیشتر این دوستان به مرض طول

عمر گرفتارند و تعدادی هم تاخیر فوت دارند.

اما، در مورد وضع خودم: با گذشت زمان، دیگر جرأت نگاه به آیینه را ندارم، آخرین باری که در آیینه نگاه کردم، خود را نشناختم: قبلاً می گفتم

فتبارک الله احسن الخالقین، حسن یوسف دارم. اما حالا به زبان فصیح، به انگلیسی میگویم: شیت. آن همه موی فرفری مشکی و پُر پشت

چه شد؟ اکنون کلّۀ طاس درآفتاب میدرخشد و پول سلمانی را صرفه جویی میکنم.

آنقدر لکه های زرد و قهوه ای مختلف روی دست و پا نزول اجلال فرمودند که مرا پلنگ صورتی، پلنگ خط و خالی و گل باقالی صدا میکنند.

از بس دکتر و بیمارستان رفتم خیال دارم خانه ای نزدیک و دیوار به دیوار بیمارستان و مطب اطباء اجاره کنم، زیرا ساعات روز را بیشتر در مطب ها هستم تا در خانۀ خودم.

پرستارها از دیدن قیافۀ من در عذابند، یکی از آنان به دنبال سیانور و آرسینیک میگشت که بجای قرص و دوا، به من بدهد تا از شر من راحت

شود. سال گذشته، دکترهای معده و کمر و چشم و زانو را بیشتر دیدم تا همسر و بچه ها و نوه ها را. چقدر باید آندوسکوپی، گمادوسکوپی

و عکسهای سینه و معده و روده و کمر و زانو و شانه و ام.آر.آی را گرفت، آلبوم این عکس ها از آلبوم خانوادگیم قطورتر شده است.

نمیدانم گوشت ها و برآمدگیهای باسن کجا رفته که حالا مثل تَهِ قابلمه صاف شده است.

قد من که یک وقت همچون قد سرو بود، حالا چنان گوژ شده که کار به عصا و واکر کشیده و باید مرتب به نزد خیاط بروم که شلوار را کوتاه کند،

وقتی شلوار می پوشم، به جای کمربند، بند تنبان می بندم که شلوارم نیفتد.

در مورد گوش برای این که مردم نفهمند که من کر هستم، 3200$ دلار دادم یک سمعک ریز کوچک گرفتم که دیده نشود، سمعک آن قدر کوچک

و ریز بود که درگوشم گم شد، مجبور شدم 250$ بدهم تا دکتر با پنس دربیاورد .
درمجالس مهمانی، از کسی که با من حرف میزند، میپرسم: بله آقا، چی گفتید؟ و گاهی الکی سر را تکان میدهم که یعنی حرفهای طرف را

فهمیدم ولی درحقیقت، نمیفهمیدم.

حالا مثل بچۀ تازه به دنیا آمده هستم: مو در سرم نیست، حرف نمیتوانم بزنم راه نمیروم، و شلوارم را هم خیس میکنم.

چند روز پیش رفتم نزد طبیب میزراه (مجاری ادرار) گفتم اقای دکتر: من به حبس البول دچار شدم، گفت چند سال دارید؟ گفتم وارد 96 شدم،

گفت: به اندازۀ کافی در عمرت ادرار کرده ای، بس است!

دیگر برای تجزیۀ ادرار به آزمایشگاه نمیروم، شلوارم را با پست میفرستم.

پاهایم واریس دارد و پرانتزی شده است برای این که به رفقا پُز بدهم، میگویم از بس در جوانی اسب سواری کردم، پاهایم پرانتزی شد، ولی حالا خودمانیم در جوانی حتی الاغ هم گیر من نمی آمد.

رفتم نزد طبیب روانشناس برای درمان پراکنده گوئی. بعد از چند جلسه گفت فایده ندارد، پراکنده گویی تو ارثی است و" هاف زایمر" هم داری. بزودی میشود "آایمر".

در قدیم که ورزش میکردم، هالتر میزدم، حالا دیگر هالش را ندارم، باقی اش را میزنم !


Картинки по запросу ‫کلاس درس‬‎

دریک کلاس درس

فرزندان تمام اقشار جامعه نشسته اند،

فرزندان طلاق» را باید تحمّل کرد و با روحیه شکننده اشان ساخت!
با فرزندان اعتیاد» باید مدارا کرد و با بی تربیتی هایشان کنار آمد!

فرزندان یتیم» را باید نوازش کرد و کمبود مهرشان را جبران کرد،

فرزندان ناهنجار» را – که محصول اختلافات خانوادگی اند- باید هدایت داد! به فرزندان کار» باید استراحت داد،
فرزندان والدین بی بند و بار» را باید سر به راه کرد،
فخرفروشی فرزندان سرمایه دار» را باید تعدیل کرد،

فرزندان کمرو» را به بطن جامعه باید بازگرداند، نازپروردگی فرزندان مرفّه» را باید تعادل بخشید،

فرزندان بدسرپرست» را حکیمانه و صبورانه باید سرپرستی کرد،
فرزندان بی سرپرست» را با آغوش مهر مادری باید آشنا ساخت!
همه این مزاج های تلخ و شیرین با صداهای دلنواز یا گوشخراششان در یک اتاق چند متری، گرد شمع سوخته معلّم حلقه می زنند و بازتاب و پژواک این صداها هر روز چون موریانه، ذهن او را می خورد و تارهای خستگی بر تن رنجدیده اش می تند و فرسوده اش می سازد و در بیرون از این اتاق رؤیاها!

و افسوس که بزرگان، مصرفی» اش خوانند.

ذهن های گرسنه

یه معلم خیلی خوب داشتیم که از خوش اخلاق ترین های عالم بود.
اواخر دوره ی خدمتش بود و حسابی آروم و متین و دوست داشتنی، جوری که ما با همه ی بچگیمون هرگز نمیخواستیم ناراحتیشو ببینیم و همه ساکت مى نشستیم و با ولع به حرفاش گوش میکردیم.
همیشه میگفت : هر سوالی دارید بپرسید. بلد نباشم هم میرم مطالعه میکنم میام بهتون میگم.
رسیدیم به قضیه ی درمانگاهی که در زمان زکریاى رازى میخواستند بسازند. زکریای رازی گفته بوده که چهار تا تیکه گوشت بیارید و ببرید در چهار نقطه شهر بگذارید، هر جا که دیرتر فاسد شد همونجا درمونگاه رو درست کنید.

بعد سوالای ما از آقا معلم شروع شد: 
س- سگا گوشتا رو نخوردن؟
ج - نه حتما کسی مواظب بوده. نمیدونم

س- ا گوشتا رو نبردن؟
ج - نمیدونم شاید کسی مواظب بوده.

س- گوشتا رو که برا فاسد شدن گذاشتن، اسراف نبود؟
ج - برای ساختن درمانگاه، چهار تیکه گوشت ایرادی نداره که فاسد بشه.

س- اگه دو تا از گوشتا سالم مونده باشن، کجا درمونگاه رو میسازن؟
ج - سوال خوبی بود حتما صبر میکنن ببینند کدوم تیکه گوشت زودتر فاسد میشه.
س- اون گوشته که سالم موند رو آخرش میخورند؟
ج - نمیدونم پسرجان حتما میخوردن دیگه.

س- گوشتا .
اینجا بود که دیگه معلم از جاش پاشد. یه کم عصبانی و ناراحت راه رفت تو کلاس و چند بار رفت بیرون و اومد تو
یه کم که اروم شد نشست و گفت : من امسال دوره ی خدمتم تموم میشه
به اخر عمرم هم زیاد نمونده
ولی دلم میسوزه واسه مملکتم
که ذهن بچه های کوچیکش، گرسنه است.
همش نگران گوشته هستند ولی یکی نپرسید درمانگاه چى شد؟ ساخته شد؟ نشد؟ اصلا چطور درمانگاه میسازن؟ 
معلومه تو ذهنایی که فقر و گرسنگی پر شده، جایی واسه ساختن و رشد و آینده ی وطن نمیمونه.

زودتر از اینکه زنگ بخوره سرش رو گذاشت روی دستاش و گفت آروم برید تو حیاط.
ولى ما نرفتیم. البته خیلی نمی فهمیدیم چی گفت و چی شد. فقط نشستیم ساکت و معلم رو نگاه کردیم.


 
Image result for ‫جمبو‬‎

میوه درخت جمبو که از میوه‌های گرمسیری است، سرشار از مواد مغذی است، خواص ضد دیابتی دارد و منبع غنی از آهن است.

قندعمده این میوه گلوکز و فروکتوز است. همچنین سرشار از مواد معدنی است و کالری کمتری در مقایسه باسایر میوه ها دارد.

میوه درخت جمبو خواص ضد دیابتی دارد و قند و نشاسته را به انرژی تبدیل می‌کند.

این میوه سرشار از ویتامین A و C  است و به همین دلیل برای چشم و پوست مفید است. به عنوان یک مایع خنک کننده نیز عمل می‌کند و برای درمان اختلالات گوارشی مفید است.

جمبو، نام درخت میوه‌دار و همیشه سبزی است که در شهرها و مناطق ساحلی جنوب ایران می‌روید. این درخت گرمسیری با نام علمی (Syzygium cumini)بومی کشورهای هند، سریلانکا، بنگلادش و اندونزی است. نام این درخت در ایران برگرفته از نام هندی آن است.


 
Image result for ‫خواص عناب‬‎

عناب میوه ای ترش و شیرین و شبیه خرما است که به نام های خرما قرمز، خرما کره ای، چینی و هندی نیز مشهور شده است.

گیاه عناب بوته ای با گل های زرد مایل به سبز است. میوه عناب کال بیضی شکل و سبز و عناب رسیده به رنگ قهوه ای مایل به قرمز با پوست چروک همانند خرما می باشد.

طعم عناب تازه شبیه سیب شیرین و عناب خشک مزه خرما می دهد. طبع عناب معتدل و مرطوب است.

از جمله خواص بی نظیر عناب می توان به درمان بی خوابی، پوکی استخوان، استرس،عفونت های تنفسی،

تقویت سیستم ایمنی بدن و لاغری اشاره کرد.


خواص دارویی و فواید عناب

1. درمان بی خوابی

دانه عناب از مواد مغذی برای درمان بی خوابی است. ترکیبات موجود در عناب باعث ایجاد آرامش شده و فلاونوئیدها، پلی ساکاریدها و ساپونین سیستم عصبی را آرام و کیفت خواب را بهبود می بخشد.

2. سلامت استخوان ها

مصرف عناب به دلیل محتوای فراوان کلسیم، مواد معدنی، فسفر و آهن از سلامت استخوان ها محافظت کرده و از بروز بیماری های استخوانی نظیر پوکی استخوان پیشگیری می کند.

3. کاهش استرس و اضطراب

افرادی که از استرس و اضطراب مزمن رنج می برند عناب یا آب عناب مصرف کنند. این میوه حاوی مقادیر فراوان آنکسیولیتیک ها می باشد که بدن را آرام کرده و تاثیر قابل توجهی بر سطوح هورمونی بدن دارد و سطح هورمون های استرس همچون کورتیزول را کاهش می دهد.

4. ضد سرطان

ترکیبات زیست فعال موجود در عناب باعث کاهش آسیب ناشی از رادیکال های آزاد شده و خواص آنتی اکسیدانی عناب با بیماری های قلبی و سرطان مبارزه می کند.

برای مقابله با سرطان، در کنار مصرف داروهای پزشکی، می توانید از چای عناب استفاده کنید زیرا حاوی گلوکوزید و سابلیون ها می باشد که برای از بین بردن سلول های سرطانی و کاهش رشد تومورها موثر است.

5. هضم و گوارش

تحقیقات نشان می دهد مصرف 40 میلی گرم عناب در روز از آسیب مخاط روده توسط ترکیبات مضر مانند آمونیاک جلوگیری کرده و به دفع و پاکسازی مواد سمی در بدن کمک می کند و سلامت دستگاه گوارش را بهبود می بخشد.

فیبر موجود در عناب به تنظیم حرکات روده ای کمک کرده و برای درمان یبوست، نفخ و سایر مشکلات گوارشی مفید است.

6. فشار خون بالا

عناب از میوه های سرشار از پتاسیم است که عروق خونی را آرام کرده، جریان خون را کنترل و از افزایش فشار خون جلوگیری می کند.

7. تقویت سیستم ایمنی بدن

رادیکال های آزاد و مواد سمی موجود در بدن علت اصلی بروز بیماری های مزمن و حاد هستند. عناب سرشار از آنتی اکسیدان است که از بدن در برابر آسیب های ناشی از رادیکال های آزاد محافظت کرده و ویتامین C موجود در عناب باعث بهبود تولید نوتروفیل ها می شود که مسئول حفاظت از سیستم ایمنی بدن هستند.

8. درمان چاقی

عناب حاوی فیبر و پروتئین فراوان با مقادیر ناچیز کالری است. همانطور که می دانید کالری کم، مانع تجمع چربی در شریان ها و کاهش سطح کلسترول خون می شود.

فیبر و پروتئین موجب ایجاد احساس سیری در فرد شده و به لاغری و کاهش وزن کمک می کند.

9. سرماخوردگی، سرفه و گلو درد

تحقیقات پزشکی ثابت کرده عناب درمان طبیعی برای بیماری های تنفسی می باشد. مقادیر فراوان پتاسیم، ویتامین A و C موجود در عناب باعث تقویت سیستم ایمنی بدن شده و مصرف چای عناب به همراه زنجبیل و شیرین بیان به درمان سرماخوردگی، آنفلوآنزا، سرفه و تسکین گلو درد کمک می کند.

10. تصفیه خون

ترکیبات موجود در عناب از جمله آلکالوئید، سابپونین و تری ترپنوئید برای تصفیه و سم زدایی خون مفید هستند. مصرف عناب باعث پاکسازی بدن شده و استرس در گردش خون را کاهش می دهد.

آهن و فسفر موجود در عناب نیز نقش مهمی در تولید گلبول های قرمز و بهبود گردش خون دارند.

11. سلامت قلب

عناب به دلیل پتاسیم فراوان و سدیم ناچیز برای سلامت قلب مفید بوده و با کاهش فشار خون و چربی خون احتمال بروز بیماری های قلبی را کاهش می دهد.

12. ضد التهاب

استفاده موضعی از عصاره عناب به کاهش دردهای عضلانی و مفصلی کمک کرده و به عنوان یک ماده ضدالتهابی قوی استفاده می شود.

13. سلامت مغز

با افزایش سن عملکرد سلول های مغزی کم کم رو به زوال گذاشته و راه را برای بروز اختلالات عصبی پیچیده باز می کند. مصرف عناب از این مسئله پیشگیری و با مهار فعالیت گلوتامات، از آسیب های مغزی در افراد مبتلا به سکته مغزی، تشنج یا بیماری پارکیسنون جلوگیری می کند.

عناب همچنین عملکرد آستروسیت ها را که مسئول حفاظت از نورون های عصبی می باشند بهبود بخشیده و مانع پیشرفت بیماری های مغزی می شود.

14. توانایی شناختی

برای تقویت و بهبود فعالیت های مغزی، توانایی شناختی و حافظه عناب مصرف کنید. مصرف عصاره عناب باعث افزایش رشد سلول های عصبی و ناحیه شکنج دندانه دار مغز می شود که یکی از دو ناحیه مغز است که سلول های عصبی جدید در آن رشد می کند.

15. خواص ضد می

عناب میوه ای است که با هرگونه عفونت مقابله کرده و فلاونوئیدهای موجود در آن از ترکیبات ضد می قوی به شمار می رود.

عصاره اتانولیک این میوه، ماده عالی برای درمان عفونت در کودکان است و اسید بوتولینیک موجود در عناب برای مقابله با عفونت ناشی از ویروس HIV و آنفلوآنزا مفید است.

16. کبد

خاصیت آنتی اکسیدانی عناب به کبد را در برابر آسیب های مختلف محافظت کرده و به پیشگیری و درمان برخی بیماری های کبد کمک می کند.

17. خواص عناب برای نوزادان

عناب به کاهش تب نوزادان و درمان زردی کمک می کند و به دلیل محتوای کلسیم و فسفر برای رشد و تقویت استخوان و دندان های نوزادان و کودکان مفید است.

هشدار: از آن جایی که امروزه پزشکان مصرف هر نوع مواد غذایی در نوزادان زیر 6 ماه را ممنوع کرده اند توصیه می شود از مصرف عناب در نوزادان کمتر از 6 ماه خودداری کنید.

خواص عناب برای ن

. کیست تخمدان

محققان ایرانی از شکوفه عناب برای ساخت محصول گیاهی برای درمان کیست تخمدان استفاده کرده اند.

نتایج مطلالعات انجام شده نشان می دهد که مصرف روزانه 15 گرم عناب تازه به مدت دو ماه، به کاهش سطح سرب و کادیم بدن مادران شیرده بسیار موثر بوده است.

19. بارداری

عناب سرشار از آنتی اکسیدان و فولات است که برای دوران بارداری بسیار مفید می باشد اما لازم است از مصرف بیش از حد عناب در دوران بارداری اجتناب شود زیرا خطر بروز یبوست را به همراه خواهد داشت



روستای صراخیه خوزستان
در استان خوزستان و در شهرستان شادگان، در بخش خنافره و در دهستان ناصری، روستایی وجود دارد که می‌تواند مقصد سفر شما در زمستان باشد! روستای صراخیه که به ونیز ایران نیز شهرت دارد، در منطقه‌ای بکر و در میان تالاب شادگان قرار گرفته است. این تالاب، از معدود تالاب‌هایی است که نامش به عنوان یکی از مهم‌ترین سرمایه‌های طبیعی منطقه  و جهان، در فهرست سازمان بین‌المللی یونسکو قرار گرفته است.

عکس روستای کندوان

کندوان در استان آذربایجان شرقی و در شهر اسکو قرار گرفته است و از آن جا که در دل صخره ها ساخته شده است، به روستای صخره ای ایران مشهور است. این روستا هم به عنوان یک اثر بسیار ارزشمند در آثار ملی ایران به ثبت رسیده است و هم شهرت جهانی دارد و تنها روستای صخره ای در جهان است که در حال حاضر در آن ست می شود.

امامزاده سرآقا سید

چرا به آن سرآقا سید می‌گویند؟

از شجره‌نامه‌ها اینطور برمی‌آید که عمر روستا به ۶۰۰ سال پیش می‌رسد و اسم روستا از امامزاده سرآقاسید عیسی که در روستاست، گرفته شده.

برخی می‌گویند در قدیم، آنهایی که برای زیارت امامزاده به آن می‌رفتند، می‌گفتند می‌رویم سر مزار آقاسید عیسی، برای همین هم روستا به این اسم معروف شده. بعضی‌ها هم معتقدند چون خانه‌های روستا بالای سر امامزاده قرار گرفته به آن سرآقا سید می‌گویند؛ یعنی  روستا، بالای سر امامزاده است.


روستای ایستا در طالقان


در کوچه‌های این روستا اثری از رد پای خودروها دیده نمی‌شود. مردم روستا، زندگی و آداب و رسوم گذشته را همچنان حفظ کرده‌اند


زمانی که شما وارد این روستا می شوید هیچ نشانی از عبور و مرور خودروها را در آن مشاهده نخواهید کرد و مردم روستای ایستا در طالقان آنچنان بر روی رعایت آداب و رسوم گذشته ی خود پا فشاری می کنند و که ممکن برای بازدیدکنندگان این امر خیلی عجیب به شمار بیاید اما این در حالی است که برای افراد روستا این موضوع کاملا عادی محسوب می شود. اهالی این روستا نه تنها شب ها پای تلویزیون نمی نشینند بلکه شب زنده داری هم نمی کنند. این افراد عروسی و عزا ندارند و مراسمی چون جشن تولد، سالگرد ازدواج و… برای آنان مفهومی ندارد. با شرط اینکه زنی به روستای آنها وارد نشود، افرادی مهمان ‌نواز نیز هستند؛ به عبارت دیگری می توان گفت که ورود ن به روستای ایستا در طالقان ممنوع است.


روستای نابینایان؛ راز و رمز میراث ۳۰۰ ساله چهار برج»


روستای نابینایان؛ راز و رمز میراث ۳۰۰ ساله چهار برج»

روستای چهار برج با داشتن ۶۳۱ خانوار و دو هزار و چهار نفر جمعیت، بیشترین جمعیت نابینا در خراسان شمالی را به علت یک ژن نهفته به خود اختصاص داده است.

این ژن نهفته با قدمت ۳۰۰ ساله به دلیل اعتقاد به ازدواج فامیلی بروز کرده است که با تلاش تیم‌های پزشکی برای پیشگیری از نابینایی در حال حاضر ۳۱ نفر از اهالی روستای چهار برج نابینا هستند. تا چند سال گذشته تعداد افراد نابینا بیش از صد نفر بوده است و چنانچه این بیماری ژنتیکی کنترل نمی‌شد امروز شاهد آمار بالایی از این بیماری دیرینه می‌بودیم.


Image result for ‫روستای زرگر‬‎


روستای زرگر؛ زبان رومانو، خط لاتین

هم ‌ایرانی‌اند هم اروپایی، هم فارسی می‌دانند هم تركی؛ صورتشان هم شبیه آریایی‌هاست، هم شبیه گلادیاتورها و وایكینگ‌ها، قدشان بلند است و مهربانی‌شان همچون محبت مردم ایل به مهمان‌ها. مسلمان شیعه‌اند، كارشان دامداری و كشاورزی؛ به سبك همه روستاییان، مرغ و خروس و غاز هم نگه می‌دارند؛ بعضی زن‌ها كه هنرمندتر از دیگرانند نیز خودشان نان می‌پزند و در مشك، دوغ و كره می‌گیرند و پنیر و ماست می‌بندند.

 

این مردم اما یك راز دارند، یك نكته مبهم تاریخی كه مرموزشان می‌كند. مردم روستای زرگر» زبان مادری‌شان رومانو» است؛ به زبانشان زرگری هم می‌گویند، اما نه از آن زرگری‌هایی كه بعد از هر حرف، ز» می‌گذارند و زبانشان می‌شود دزرزوز».


ماخونیک خراسان جنوبی


روستای ماخونیک» یکی از روستاهای شگفت‌انگیز جهان است و به لحاظ شهرت آن به شهر لی‌لی‌پوت‌ها، جذابیت‌های حیرت‌انگیزی دارد. از روستای ماخونیک تا افغانستان نیم ساعت فاصله وجود دارد و مردم ماخونیک اصالتاً افغانستانی هستند که در چند قرن پیش از افغانستان کوچ کرده‌اند و ماخونیک را جهت زندگی برگزیده‌اند. این روستا در فاصله‌ی ۷۸ کیلومتری شرقی شهر سربیشه در استان خراسان جنوبی و در مسیر جاده‌ی سربیشه به روستای دُرُح قرار دارد.


Image result for ‫در زمان های دور روستایی بود که یک چاه آب داشت‬‎
مشکل چاه آب روستا
در زمان‌های دور، روستایی بود که فقط یک چاه آب آشامیدنی داشت. یک روز سگی به داخل چاه افتاد و مرد. آب چاه دیگر غیر قابل استفاده بود. روستاییان نگران شدند و پیش مرد خردمندی رفتند تا چاره کار را به آنان بگوید. مرد خردمند به آنان گفت که صد سطل از چاه آب بردارند و دور بریزند تا آب تمیز جای آن را بگیرد.
روستاییان صد سطل آب برداشتند اما فرقی نکرد و آب کثیف و بدبو بود. دوباره پیش خردمند رفتند. او پیشنهاد کرد که صد سطل دیگر هم آب بردارند. روستاییان این کار را انجام دادند اما باز هم آب کثیف بود. روستاییان بنابر گفته مرد خردمند برای بار سوم هم صد سطل آب از چاه برداشتند اما مشکل حل نشد.
مرد خردمند گفت: چطور ممکن است این همه آب از چاه برداشته شود اما آب هنوز آلوده باشد. آیا شما قبل از برداشتن این سیصد سطل آب، لاشه سگ را از چاه خارج کردید؟»
روستاییان گفتند: نه، تو گفتی فقط آب برداریم نه لاشه سگ را!»
گاهی ما بدون آنکه کینه وحسادت و ریا ونفاق را از دل بیرون کنیم فقط به عبادت ( به ظاهر ) مشغولیم
عبادتی از روی عادت که سودی در پاکی دلهامان ندارد. باید اول ناخالصی ها را از دل بیرون بریزیم
تا صاحب نفسی پاک شویم


Image result for ‫خانم معلم اولیا سیاوش را‬‎
هفته اول مهرماه بود؛ خانم معلم، اولیای سیاوش را به منظور صحبت در مورد وضعیت رفتار و تحصیل پسرشان، به مدرسه فراخواند.
پدر سیاوش رفت و وقتی خودش را معرفی کرد، معلم به او گفت: میخواهم بدانید که فرزندتان نیاز به داروی ریتالین
(دارویی برای کسانی که مشکل تمرکز و بیش فعالی دارند) دارد. او سرِ کلاس، بسیار تشویش و اضطراب دارد و در یادگیری،
دچار مشکل است. پدر با پیشنهاد معلم موافقت کرد، اما سیاوش گفت که در مقابل چشم دانش آموزان کلاس، خجالت می کشد دارو را بخورد.

معلم پیشنهاد داد که سیاوش برای خوردن قرص ریتالین به اتاق معلمان برود و یک قهوه هم برای خانم معلم آماده کند
و سپس به کلاس برگردد. سیاوش موافقت کرد. کارها به مدت یکماه بر وفق مراد بود. خانم معلم یکبار دیگر پدر را فراخواند
و رفتار پسرش را ستود و نهایت رضایت خود را از رفتار و آرامش و یادگیری سیاوش ابراز کرد.
پدر از شنیدن سخنان معلم خوشحال شد و با تبسم رو به فرزندش کرد و گفت: بسیار زیباست که حالا تو بهتر از قبل یاد می گیری،
درباره تغییری که از آن گذر کردی و موفقیتی که به آن دست یافتی بگو. سیاوش گفت: پدر، بسیار ساده بود، من به اتاق معلمان می رفتم
و قهوه خانم معلم را آماده می کردم و قرص ریتالین را در قهوه او می انداختم.! معلم بسیار آرام شده بود، عصبانی نمی شد
و با مهربانی به ما درس می داد.! به راحتی کودکان را ملامت نکنیم. گاهی اوقات ما احتیاج به تغییر داریم نه آنها

بعدا نوشت : جمعه هفتم تیر ماه تولد زهرا خانم دوستانه است.تولدش مبارک.

نتیØ٠تØویری برای ابن ملØم

ابن ملجم کیست؟ابن ملجم صرفا نام فردی زیسته در پهنه تاریخ نیست.
هرکسی می تواند ابن ملجم زندگی اش باشد.
ابن ملجم کسی است که اسیر توهمات و تعصبات است.
این ملجم گمراهی است ،که خود را بر حق می پندارد.
ابن ملجم به مسجد می رود، اما ستمکار و گمراه است.
ابن ملجم می تواند من باشم ،تو باشی.
ابن ملجم نام نیست،مرام است.
ابن ملجم صرفا قاتل علی نیست
ابن ملجم کسی است که قاتل خرد و آگاهی است.
ابن ملجم کسی است که با شمشیر ریا بر فرق حقیقت» می کوبد.
حقیقت،انسانیت و آزادگی است.
حقیقت وارستگی است.
حقیقت کنار گذاشتن نفس پرستی و قدرت طلبی است.
هر زمان که با حقیقت جنگیدیم، برازنده نام ابن ملجمیم، هر چند شناسنامه امان، این نام را تائید نکند.


نتیØ٠تØویری برای Øی٠الکرسی 
1- آیه الکرسی نوری از آسمان است.

2- آیه الکرسی آیتی از گنج عرش است.

3- آیه الکرسی باعث ایمنی در سفر است.

4- آیه الکرسی اعلاترین نقطه قرآن است.

5- ذکر رسول مکرم اسلام در بستر؛ خواندن آیه الکرسی بود.

6- با خواندن آیه الکرسی انسان دچار هیچ‌گونه آفتی نخواهد داشت.

7- برای رفع فقر آیه الکرسی مؤثر است و کمک الهی از غیب می‌رسد.

8- همه چیز در آیه الکرسی است یعنی کرسی گنجایش آسمان‌ها و زمین را دارد.

9- در تنهایی آیه الکرسی بخوانی باعث رفع ترس می‌شود و از سوی خدا کمک می‌رسد.

10- آیه الکرسی رادر نمازها؛ روزها؛ شبهای ایام هفته؛ سفرها و در نماز شب و دفن میت بخوانید.

11- هنگام خواب نیز آیه الکرسی بخوانید زیرا باعث می‌شود خداوند فرشته‌ای نگهبان و محافظت بگمارد تا صبح سلامت بمانی.

12- هر گاه از درد چشم شکایت داشتی آیه الکرسی بخوانید و آن درد را اظهار نکنید آن درد برطرف می‌شود و از آن عافیت می‌طلبید.

13- پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله : در خانه‌ای که آیه الکرسی خوانده شود ابلیس از آن خانه دور می‌شود و سحر و جادو در آن خانه وارد نمی‌شود.

14- آیه الکرسی پایه و عرش الهی است و هدف از خواندن آن این است که مردم در عبادت جز خداوند کسی را نپرستند و به ذلت فرو نروند و روح 

 یکتاپرستی ایجاد کنند و از بندگی ناروا آزاد شوند و آیه الکرسی عقلها را بیدار و اله حقیقی را معرفی و خدای دانا و توانا را به مردم می‌شناساند.

Image result for اگر نمیخواهی هرگز از خوبی کردن هایت پشیمان شوی
 
Image result for ادواردو آنیلی

ادواردو دانشجویفلسفه ادیان در دانشگاه معروف "پرینستون ” نیویورک بود. خودش هم متولد نیویورک بود.

او انجیل وتورات را خوانده، اما این‎‎ها او را قانع نکرده بود. در 20 سالگیبرحسب اتفاق در کتابخانه چشمش به قرآن افتاده

و چند آیه از آن را میخواندو احساس میکند این نمیتواندکلام بشر باشد. قرآنرا کامل میخواند و تصمیم میگیردمسلمان شود؛

بدون اینکه نیاز به م با کسی را احساس کند.به یک مرکز اسلامی در نیویورک میرود و آنجامیگوید من میخواهممسلمان شوم،

شهادتین را میگوید و آنجانامش را "هشام عزیز ” میگذارند. ادواردو پس از سفر به ایرانشیعه شد و توانست با امام خمینی (ره)

دیدار کند.

دکتر قدیری ابیانه درباره شیعهشدن و اولین سفر ادواردو به ایران می­ گوید: "بعد از شیعه شدن و ذکر شهادتیندر نزد آقای فخرالدین

حجازی، نام او را "مهدی" گذاشتیم. بار اول که به ایران آمد، خدمت حضرتامام (ره) رفت.در آن ملاقات، حضرت آیتا ای، آقای

هاشمی، سیداحمد خمینی وفخرالدین حجازی حضور داشتند و یک دوست ایرانی ما که الان در مشهد است و نمیخواهداسمش را ببریم و

دوست ادواردو نیز بود، کار ترجمه را بر عهده داشت. این دوست مشترکمانبعدها گفت که بعد از دیدار با امام به نمازجمعه رفتیم که

ادواردو در صف اول بود. . در این سفر او به مشهد، برای زیارت امامرضا (ع) رفت. در آنجا بهشدتتحت تأثیر زیارت قرار گرفته بود و

میگفت که من وجود امام رضا (ع) را حس میکردم.وقتی از او پرسیدم از امام رضا (ع) چهچیزی خواستی؟ گفت: خواستم که

از خدابخواهد که قلب پدرم را نسبت به من مهربان کند."



Image result for دنبال نخود سیاه فرستادن
هرگاه بخواهند کسی از مطلب و موضوعی آگاه نشود و او را به تدبیر و بهانه بیرون فرستند و یا به قول علامه دهخدا:"

پی کاری فرستادن که بسی دیر کشد." از باب مثال می گویند: "فلانی را به دنبال نخود سیاه فرستادیم."

یعنی جایی رفت به این زودیها باز نمی گردد.

اکنون ببینیم نخود سیاه چیست و چه نقشی دارد که به صورت ضرب المثل درآمده است.

به طوری که می دانیم نخود از دانه های نباتی است که چند نوع از آن در ایران و بهترین آنها در قزوین به عمل می آید.

انواع و اقسام نخودهایی که در ایران به عمل می آید همه به همان صورتی که درو می شوند مورد استفاده قرار می گیرند

یعنی چیزی از آنها کم و کسر نمی شود و تغییر قیافه هم نمی دهند مگر نخود سیاه که چون به عمل آمد آن را در داخل ظرف آب

می ریزن تا خیس بخورد و به صورت لپه دربیاید و چاشنی خوراک و خورشت شود.

مقصود این است که در هیچ دکان بقالی و سوپر و فروشگاه نخود سیاه پیدا نمی شود و هیچ کس دنبال نخود سیاه نمی رود،

زیرا نخود سیاه به خودی خود قابل استفاده نیست مگر آنکه به شکل و صورت لپه دربیاید و آن گاه مورد بهره برداری واقع شود.

 اگر کسی را به دنبال نخود سیاه بفرستند در واقع به دنبال چیزی فرستادند که در هیچ دکان و فروشگاهی پیدا نمی شود.


Image result for من یک معلمم

به قلم : اعظم نیازی آموزگار پایه ی دوم ابتدایی (شهر یاسوج)

دیروز به مطب دندانپزشکی رفته بودم، یکی از دوستان را دیدم، که به من گفت :

خوش به حال شما معلّم ها چتونهِ تعطیل شدید…

و در این مدت در شرایط موجود بارها افراد زیادی این حرف را به جامعه ی معلّمین
می زنند!!!
امروز برای برداشتن وسایل کمک آموزشی اَم به مدرسه رفتم، تا در این روزهای پُر از درد و دو دلی ها ساعتی ،

مروری داشته باشم‌ جهت تدریس برای دانش آموزانم .

زمانی که واردِ حیاط مدرسه شدم، و خبری از هیاهوی بچه ها را نظاره نکردم ؛ راهرو و کلاس های پُر از غم را دیدم

بغض گلویم را فشرد وارد کلاسم شدم ، تصویر بر پا بودن یکایک دانش آموزانم و خوش آمد گویی آنها در آن لحظه

از جلوی چشمانم دور نمی شد، و آن موقع بود که سراسر وجودم را غم فرا گرفت …

صدای تَق تَق دَر و پاره شدن رشته ی کلامم در حین تدریس.

جمع شدن گل دخترا دور میزِ من .

زنگ تفریح و دور همی کوتاه با همکارانِ عزیزم و خنده ی دوستانه اِمان و …

و این داستانِ هر روزِ من در ذهن من و منزل من است.

و رسالت معلّم بودن حرفی بَس ( زیبا و قدر ) است.

و امروز که تعطیلی شرایط موجود همه را خانه نشین کرده است ، سزاوار چُنین قضاوتی نیستیم.

من معلّم و همکارانم تدریسمان را روزانه برای دانش آموزانمان از طریق فضای مجازی ارسال میکنیم ولی

همراه با بغض و دلی پُر از حرف.

به شخصه دلگرم می شوم ، به صدای نازنین دانش آموزانم که هر از گاهی یادی از من می کنند،

و جانی دوباره در کالبد جسمم میدمند.

و بدانید امروزهِ تمام سپید پوشانی را که بی ریا و خالصانه جان فشانی می کنند تربیت شده ی ما معلّمان هستند!!!!!!

کمی انصاف داشته باشیم و زود قضاوت نکنیم.


Image result for کرونا
کرونا آمد تا به ما بیاموزد:

چقدر دست دادن با دوستانمان لذت بخش بود و ما از آن بی خبر بودیم.

آمد و یادآور شد:

چقدر دور همی هامون لذت بخش بود و بی خبر بودیم.

چقدر آزادانه و بدون ترس معاشرت کردن و گردش و رفت و آمد با مردم ارامش بهمون میداد و بی خبر بودیم.

چقدر

کرونا  ! حتما همانطور که آمدی خواهی رفت ولی درسهای بزرگی بهمون دادی

که قدر داشته هایی که داشتیم رو از این به بعد بدونیم.


معنی ضرب المثل آتش بیار معرکه

ضرب المثل ” آتش بیار معرکه درباره کسانی به کار می رود که دوست دارند اختلاف بین دو نفر را همیشه تازه نگه دارند.

با این که این افراد از طرفین دعوا نیستند اما از هر روشی استفاده می کنند تا دعوای بین دو نفر تمام نشود.

آن ها با سخن چینی و توطئه هیزم در آتش اختلاف دیگران می اندازند و از این کار لذت می برند.

در قدیم هنگام بر پایی جشن از گروه های موسیقی استفاده می شده، اعضای این گروه از دف و ضرب استفاده می کردند

و تمام افراد عضو گروه ساز و آواز را بلند بودند و در آن سر رشته داشتند به جز یک نفر که به او ” دایره نم کن ” یا ” آتش بیار ” گفته می شد.

با این که این فرد سازی بلد نبود اما وجودش در گروه موسیقی بسیار مهم بود به طوری که با نبودن او گروه موسیقی شکل نمی گرفت.

دایره نم کن یا آتش بیار، در تمامی فصول باید مراقب ساز ها می بود تا آن ها خراب نشوند زیرا دف و ضرب از چوب و پوست

ساخته شده بود و در بهار و تابستان این ساز ها خشک می شدند و در زمستان دچار رطوبت می شدند.

او در فصل بهار و تابستان با مرطوب کردن ساز ها و در زمستان با قرار دادن ساز ها روی حرارت از خرابی آن ها جلوگیری می کرد.

به همین علت وجود او و کارش در گروه موسیقی بسیار مهم بود و اگر مشکلی برای ساز ها پیش می آمد همه او را مقصر می دانستند.

ضرب المثل ” آتش بیار معرکه ” هم دقیقا اشاره به نقش فردی دارد که با دخالت ها و بد گویی هایش می تواند باعث شعله ور تر شدن

اختلاف بین دو نفر شود و اگر او نباشد بسیاری از اختلافات به راحتی حل خواهد شد.


Image result for فلنگ رو بستن


فلنگ را بستن، امروزه به معنی در رفتن» و فرار کردن سریع» به کار می رود.اما این فلنگ» چیست و چرا وقتی آن را می بندند،

معنای فرارکردن می دهد. برخی اعتقاد دارند که این واژه در اصل از زبان انگلیسی آمده است. واژه fling» در زبان انگلیسی به معنای

سریع بیرون رفتن است. البته در زبان فارسی قدیم هم نشانه هایی وجود دارد که ممکن است ریشه این اصطلاح متداول باشد.

واژه فلنگ» در فرهنگ دهخدا به معنای نوعی تیر است که بسیار تیزرو بوده است.فرخی نیز شعری دارد که این واژه با معنای اخیر

در آن به کار رفته است:

به کوه برشد و اندر نهاله گه بنشست

فلنگ پیش به زه کرد همچو چرخ به چنگ


Image result for بیشتر آدمهایی که آزار می دهند
بیشتر آدمهایی که آزار می دهند شاید یک روزی یک جایی

زخمی خورده اند و مرهمی نیافته اند

و تنها راه گذر از این زخم را در آزار دادن دیگران جسته اند.

با رفتار متقابل چنین شخصیتی از خودتان نسازید .

این یک شعار نیست

و اصلا" ومی ندارد جواب بدی را با خوبی بدهید

اتفاقا" برای مدتی آنها را از حق داشتن خودتان محروم کنید

اگر جواب بدی را دست کم با سکوت بدهید

و در دلتان آرزوهای نیک برای فرد مقابل کنید

شما خوشبخت ترین انسانید
Image result for بیشتر آدمهایی که آزار می دهند

Image result for 22 بهمن و چهلم سردار سلیمانی
Image result for ویروس کرونا

یک ویروس با اندازه میکروسکوپی امپراطوری بزرگ و قدرتمند چین را با رتبه دوم اقتصادی و رتبه اول نظامی و ۱.۵ میلیارد جمعیت و قدمتی چند هزار ساله رو در آستانه ورشکستگی پیش میبرد و جهان را با تهدید بزرگ مواجه کرده است ، این است جهان ما ، پس در چنین دنیایی *تکبر* یک طنز بیش نیست در مقابل پروردگاری که میتواند همه هستی رو با یک ملکول میکروسکوپی به چالش بکشاند شکرگذار *خدا* باشیم و جز خوبی کاری نکنیم.


Image result for ‫مناظر زیبا‬‎
 
مدیر حراست ما نظر لطفی به من داره. بهم گفت:فلانی یک جوان خوب سراغ نداری؟

می‌خواهیم یک نفر رو استخدام کنیم.»

بهش گفتم :یک جوان خوب و امین می شناسم. خیلی خوش اخلاق و سلامت است. انسان معتقدی است

ولی با همه فکری میسازد و خیلی به مردم سخت نمیگیرد. اما به ظاهرش خیلی میرسد.

موهایش را بلند می‌گذارد و روغن می‌زند و تقریبا نیمی از درآمدش را صرف عطر می‌کند. و البته دو نفر از عموهایش

از معاندین اسلام هستند.»

خندید و گفت: بابا این که میگی وضعش خیلی خرابه. اصلا با ما و شرایطمون سازگار نیست. اینجا همه بچه هیئتی

و مسلمون و انقلابی هستند.

اصلا نمیشه نزدیک اداره ما هم بیاد.»

بهش گفتم :اینهایی که من گفتم مشخصات پیامبر اسلام بود.»

هر دو نفر ساکت شدیم و دیگه صحبتی نکردیم.




بعدا نوشت : اول بهمن ماه هر سال تولد آقا مجید دلبندم است.
تولدش مبارک.

9 بهمن هم تولد بانوی شمالی استتولدش مبارک

عکس و تصویر در محله ما یک گاریچی بود که نفت میفروخت و به او عمو نفتی میگفتند. .

در محله ما یک گاریچی بود که نفت میفروخت و به او عمو نفتی میگفتند.
یک روز مرا دید و گفت: سلام. ببخشید خانه تان را گازکشی کرده اید!؟
گفتم: بله! گفت: فهمیدم. چون سلام هایت تغییر کرده است!
من تعجب کردم، گفتم: یعنی چه!؟

گفت: قبل از اینکه خانه ات گازکشی شود، خوب مرا تحویل می گرفتی، حالم را می پرسیدی. همه اهل محل همینطور بودند. هرکس خانه اش گازکشی میشود، دیگر سلام علیک او تغییر میکند… از اون لحظه، فهمیدم سی سال سلامم بوی نفت میداد. عوض اینکه بوی انسانیت و اخلاقیات بدهد.

سی سال او را با اخلاق خوب تحویل گرفتم. خیال میکردم اخلاقم خوب است.
ولی حالا که خانه را گازکشی کردم ناخودآگاه فکر کردم نیازی نیست به او سلام کنم.

یادمان باشد، سلام مان بوی نیاز ندهد.

Image result for ‫معاشرت‬‎

تا زمانی که خودمان را دوست نداشته باشیم  وبرای خود ارزش قائل نباشیم
دیگران نمی توانند فرا تر از خودمان با ما رفتار کنند
رفتار آنها آیینه رفتار ما با خودمان است
پس به خودت احترام بگذار
وقتی برای دیگران لقمه بزرگتر از دهانشان باشی
آنها چاره ای ندارند جز آنکه خردت کنند
تا برایشان اندازه شوی
پس مراقب معاشرت هایت باش .

دعای مجرب برای سلامتی پدر و مادر (دعا برای حفظ پدر و مادر)
طلب سلطنت بى نظیر

رَبِّ اغْفِرْ لِی وَهَبْ لِی مُلْکًا لَّا یَنبَغِی لِأَحَدٍ مِّنْ بَعْدِی إِنَّکَ أَنتَ الْوَهَّابُ ص آیه ۳۵

پروردگارا! مرا ببخش و حکومتى به من عطا کن که بعد از من سزاوار هیچ کس نباشد، که تو بسیار بخشنده‏اى

طلب توفیق بر شکر نعمتها و اعمال شایسته

رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَعَلَى وَالِدَیَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ

،نمل آیه ۱۹واحقاف آیه ۱۵

پروردگارا! شکر نعمتهایى را که بر من و پدر و مادرم ارزانى داشته‏اى به من الهام کن، و توفیق ده تا عمل صالحى که موجب رضاى

توست انجام دهم 


طلب یاور و وزیر

وَاجْعَل لِّی وَزِیرًا مِّنْ أَهْلِی // هَارُونَ أَخِی // اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی // وَأَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی

// کَیْ نُسَبِّحَکَ کَثِیرًا // وَنَذْکُرَکَ کَثِیرًا // إِنَّکَ کُنتَ بِنَا بَصِیرًا طه آیات ۲۹ - ۳۵

و وزیرى از خاندانم براى من قرار ده. // برادرم هارون را! // با او پشتم را محکم کن؛ // و او را در کارم شریک ساز؛ //

تا تو را بسیار تسبیح گوییم؛ // و تو را بسیار یاد کنیم؛ // چرا که تو همیشه از حال ما آگاه بوده‏ اى 


طلب رحمت الهى و رشد

رَبَّنَا آتِنَا مِن لَّدُنکَ رَحْمَهً وَهَیِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا کهف آیه ۱۰

پروردگارا! ما را از سوى خودت رحمتى عطا کن، و راه نجاتى براى ما فراهم ساز


صبر و ثبات قدم در مسیر حق

رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْراً وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ بقره آیه ۲۵۰

پروردگارا! پیمانه شکیبایى و استقامت را بر ما بریز! و قدمهاى ما را ثابت بدار! و ما را بر جمعیت کافران، پیروز بگردان


شرح صدر

رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی طه آیه ۲۵

پروردگارا! سینه ‏ام را گشاده کن


تفویض

أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ غافر آیه ۴۴

من کار خود را به خدا واگذارم که خداوند نسبت به بندگانش بیناست


خوشبختی – بهجوش  


فروشگاه برنج ایزد ، برنج فروشی در گرگان - نیک پیام
میریم مغازه برنج فروشی می پرسیم
برنج داری؟؟؟ میگه چه برنجی ؟؟
- برنج طبیعت . نه نداریم
- برنج خاطره؟؟؟ .نه نداریم
برنج آوازه؟؟ نه نداریم
ما که میدونیم رفتن برنج ها رو توی انبار قایم کردن دارن یواشکی به قیمت خون
باباشون می فروشند. ای کاش شرکت های وارد کننده برنج اسم برنجهای وارداتی
رو بجای خاطره وطبیعت و. میگذاشتن برنج شعور.برنج شرفبرنج وجدان
بعد وقتی ما می رفتیم در مغازه برنج فروشی می پرسیدیم
آقا شرف داری؟؟؟نه نداریم
آقاوجدان داری؟؟؟. نه نداریم
آقا شعور داری؟؟؟. نه نداریم.
اینجوری جواب شون واقعی تر بود و ما هم حتما باور می کردیم.



ریشه و داستان ضرب المثل…تا بوق سگ» | بدون

ریشه ضرب المثل بوق سگ

 

"کارکردن از خروس خون تا بوق سگ" جمله ایست که شاید بارها در محاورات روزانه از آن استفاده کرده ایم

و یا دست کم آن‌ را شنیده ایم.ریشه عبارت "بوق سگ" به بازار برمی‌گردد. بازارهای ایرانی از دو گذر بزرگ عمود بر هم ساخته می‌شد

که در میانه بهم رسیده و چهارسوق» بزرگ را می‌ساخت. بازار بسته به بزرگی و کوچکی‌اش و بازاریانِ آن می‌توانست

چندین چهارسوق کوچک نیز داشته باشد. اما ورودی و خروجی این بازارها تنها از دو سر گذرهای اصلی آن بود.

 

بنابراین بازارهای ایرانی چهار مدخل داشت که در دو سر شاخه اصلی بود و با درهای بزرگ چوبی بسته می‌شد.

حفاظت از این بازارها کاری درخور توجه بود. اگرچه هر دکان با دری چوبی بسته می‌شد، اما این درها از امنیت خوبی برخوردار نبوده

و به سادگی می‌توانست شکسته شود. از این رو امنیت بازار به درهای اصلی و نگهبان بازار وابسته بود.

این نگهبانان از سر شب (دم اذان مغرب) تا بامداد روز دیگر (پس از اذان صبح) باید از بازار پاسداری نموده

و همواره درازای بازار را گشت می زدند.

 

از آنجا که بازار، بزرگ بود و بازبینی همه جای آن نشدنی ، نگهبانان، سگانی درنده و گیرنده به نام سگ بازاری» داشتند.

این سگان بجز از مربی خود به سوی هر جنبده‌ای دیگر یورش برده و پاچه می‌گرفتند. از این رو با برچیده شدن دامن آفتاب

و بسته شدن درهای بازار و پیش از رها شدن سگ‎های بازاری، نگهبانان در بوقی بزرگ که از شاخ قوچ ساخته می‌شد

و صدایی پرطنین و گسترده داشت می‌دمیدند تا همه از باز کردن سگان و رها کردنشان در بازار آگاه گردند و زودتر حجره ها

را تعطیل کرده و از بازار خارج شوند.

 

به این بوق که سه بار با فاصله زمانی مشخصی نواخته می‌شد بوق سگ» می‌گفتند.

این بود که مشتری آخر شب نیز خونش پای خودش بود! یعنی کسی که با شنیدن بوق سگ از بازار بیرون نرفته

هر آن ممکن است سگان درنده بازاری به وی بتازند.امروز اگر کسی تا دیروقت به کار بپردازد و یا دیر به خانه برگردد

می‌گویند تا بوق سگ کار کرده یا بیرون از خانه بوده است. همچنین کسانی را که زود برمی آشوبند و پیش از پرس و جو و یافتن حقیقت

به پرخاش می‌پردازند ، سگ بازاری می‌گویند که توان بازشناختن از بازاری را نداشته و بی‎خود پاچه دیگران را می‌گیرند.



ما پزشک به دنیا می‌آییم

شاید تاکنون نام پروفسور "اردشیر قوام زاده " پدر پیوند مغز و استخوان ایران را شنیده باشید.

او از روستای پزشک پروری می آید که نه تنها او بلکه بسیاری از پزشکان دیگر از آن منطقه می آیند.

بر روی تابلوی این روستا نوشته شده است روستای دلارام(دهکده پزشکان)،محور پروفسور اردشیر قوام زاده

،پدر پیوند مغز و استخوان ایران.

روستای طراران یا دلارام در شش کیلومتری شهر تفرش واقع شده است که ۱۷۵خانوار از ۲۰۰خانوار این منطقه پزشک هستند

و این موضوع باعث شده است که آن را دهکده پزشکان بخوانند.

روستای طراران یا دلارام،روستایی با آب و هوایی دلپذیر و سرشار از باغ ها و درختان است که شاید قدمت آن به دوره

مادها بازگردد که نام آن در قدیم "تراران "به معنی "نشیمن گاه پادشاهان " که ریشه ساسانی دارد،بوده است.

روستایی که بزرگان آن درصدد هستند تا نام تراران را جایگزین نام کنونی اش یعنی دلارام کنند اما این روستا همچنان به

دهکده پزشکان معروف است.


نعمات_الهی Instagram posts (photos and videos) - Picuki.com


نشانه های مرض عادی شدن نعمت‌ها

یکی از بیماری‌های خطرناک، مرضی بی‌صداست که هیچ‌گونه علامتی ندارد اما می‌تواند آسیب شدیدی به شما بزند. این بیماری، مرض عادی شدنِ نعمت» است که چند نشانه دارد:

نعمت‌های فراوانی داشته‌باشی اما آن‌ها را نعمت ندانی و در قبالش شکرگزاری نکنی.
وارد خانه شوی و همه اعضای خانواده در سلامتی به‌سر برند اما شکر خدا» را به‌جا نیاوری.
به بازار بروی، خرید کنی و به خانه برگردی، بی‌آن‌که قدردان و شکرگزار صاحب نعمت باشی و آن را عادی و حق خودت در زندگی بپنداری.
هر روز در کمال صحت و سلامتی از خواب برخیزی و از چیزی نگران و ناراحت نباشی، اما خدا را سپاس نگویی.


ریشه ضرب المثل آدم دودره باز چیست؟ | بدون

شاید شما هم شنیده باشید که میگن: طرف آدم دودره بازیه!
آدم دو دره باز یعنی آدم متقلب و غیر قابل اعتماد. این اصطلاح در واقع مخلوق مولوی است. در غزل مشهور بنال ای بلبل دستان» در بیتی مولوی توصیه می کند که به افراد متقلب اعتماد نکنید. او می گوید، آنها شما را بر در خانه ای می برند و می گویند منتظر باش تا برگردیم ولی انتظار بر در این خانه بی فایده است چون آن خانه دو در دارد و آن شخص متقلب از در دیگر رفته است!

تو را بر در نشاند او به طراری که می آید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در» دارد.!
در زیر می توانید غزل کامل را بخوانید:
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
در این بازار عطاران مرو هر سو چو بی کاران
به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
ترازو گر نداری پس تو را زو ره زند هر کس
یکی قلبی بیاراید تو پنداری که زر دارد
تو را بر در نشاند او به طراری که می آید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
به هر دیگی که می جوشد میاور کاسه و منشین
که هر دیگی که می جوشد درون چیزی دگر دارد
نه هر کلکی شکر دارد، نه هر زیری زبر دارد
نه هر چشمی نظر دارد، نه هر بحری گهر دارد
بنال ای بلبل دستان ازیرا ناله مستان
میان صخره و خارا اثر دارد اثر دارد
چراغ است این دل بیدار به زیر دامنش می دار
از این باد و هوا بگذر هوایش شور و شر دارد
چو تو از باد بگذشتی مقیم چشمه ای گشتی
حریف همدمی گشتی که آبی بر جگر دارد
چو آبت بر جگر باشد درخت سبز را مانی
که میوه نو دهد دایم درون دل سفر دارد


ریشه ضرب المثل پته اش روی آب افتاد» چیست؟ | بدون
مردم در گذشته برای در اختیار داشتن آب به اندازه‌ی مورد نیاز جهت آشامیدن، پته‌ای (سنگ یا هر چیزی که جلوی حرکت آب را بگیرد) در

جوی‌های آب قرا می‌دادند و مقداری از آب که به داخل محله‌ها و کوچه‌ها می‌آمد را به سمت حوضچه‌ها و محل ذخایر آب خانه‌ها هدایت

می‌کردند تا اهالی دهکده از این آب برای مصارف شخصی اعم از نوشیدن، طبخ غذا و شست‌وشوی ظروف استفاده کنند.

گفته می‌شود که در آن سال‌ها به هنگام خشکسالی و کمبود آب، عده‌ای وجود داشتند که برای تامین خزانه‌ی آب مصرفی خود، به حریم

دیگران می‌کردند و آب مصرفی روزانه‌ی آن‌ها را برای خود به غارت می‌بردند. این افراد به هنگام شب که همه‌ی اهالی روستا در

خواب بودند، در داخل جوی آب پته‌ای می‌گذاشتند تا حرکت آب متوقف شود و با خیال راحت در ظروفی که همراهشان بود آب پر کرده

و با خود می‌بردند.

در آن وقت شب احتمال اینکه ی آن‌ها لو برود خیلی کم بود، اما گاهی فشار زیاد آب باعث می‌شد پته‌ای که در جوی آب قرار داده بودند

از جایش درآید و با جریان آب به محله‌های دیگر برود و در این هنگام اهالی آن محله پته را روی آب مشاهده می‌کردند و متوجه می‌شدند

که عده ای در حال یدن آب هستند. سپس با فریاد و سر و صدا همه‌ی اهالی دهکده را با خبر می‌ساختند.

این عمل رفته‌رفته به صورت ضرب‌المثل بر سر زبان‌ها افتاد و در حقیقت اشاره به فردی دارد که رازش برملا شود.


سلیمان نبی - مطلبی زیبا و پند آموز از استاد علامه دهخدا - ایران کارگر

داستانی زیبا و خواندنی

گویند در عصر سلیمان نبى،پرنده اى براى نوشیدن اب بسمت برکه اى پرواز کرد،اما چند کودک را بر سر برکه دید،

پس آنقدر انتظار کشید تا کودکان از ان برکه متفرق شدند. همینکه قصد فرود بسوى برکه را کرد، اینبار مردى را

با ریش بلند و آراسته دید که براى نوشیدن آب به ان برکه مراجعه نمود .

 

پرنده با خود اندیشید که این مردى باوقار و نیت و از سوى او آزارى بمن نمی رسد. پس نزدیک شد ولی ان مرد سنگى

بسویش پرتاب کرد و چشم پرنده معیوب و نابینا شد. شکایت نزد سلیمان برد. پیامبر ان مرد را احضار، کرد محاکمه

و به قصاص محکوم نمود ودستور به کور کردن چشم داد.

 

آن پرنده به حکم صادره اعتراض کرد و گفت؛”چشم این مرد هیچ آزارى بمن نرساند،بلکه ریش او بود که مرا فریب داد!

و گمان بردم که ازسوى او ایمنم پس به عدالت نزدیکتراست اگر ریشش را بتراشید تا دیگران مثل من فریب ریش او را نخورند”


معنی ضرب المثل " از کیسه خلیفه بخشیدن " - دانش‌چی

طبق اسناد بر جای مانده از زمان‌های قدیم، هارون الرشید چندین سال در شهر ری حکومت کرد و فردی به اسم جعفر برمکی با ملیتی ایرانی به‌عنوان وزیر وی خدمت می‌کرد. او بسیار تیزهوش و زرنگ بود و یکی از افراد مهم و باارزش برای هارون الرشید به حساب می‌آمد و اغلب امور کشور را در دست داشت. در روایات آمده است که عرب‌زبان‌هایی که اطراف هارون الرشید کار می‌کردند چشم دیدن جعفر برمکی را نداشتند و همیشه در پی آن بودند تا وی را پیش حاکم بد جلوه بدهند.

در نهایت تلاش‌های عرب‌ها نتیجه می‌دهد و هارون الرشید به وزیرش بی‌اعتماد می‌شود و او را حتی در جلسات مهم هم دعوت نمی‌کند. جعفر روزهای سختی را می‌گذراند و همیشه با خود می‌گفت من کار خلافی نکرده‌ام که حاکم آنقدر به من بی‌اعتنا شده است. در آن روزها حتی زیردستانش هم از وی حساب نمی‌بردند. جعفر اکثر روزهای هفته را در خانه سپری می‌کرد و دل و دماغ رفتن به دارالحکومه را نداشت.

در این حین که جعفر روزهای بد زندگیش را می‌گذراند، عموی هارون، عبدالملک، با حالتی غمگین به خانه‌ی او رفت و با او درد و دل کرد. او به‌ جعفر گفت کمکم کن تا بدهی‌‌ام را پرداخت کنم و در عوضش من نزد فرمانروا می‌روم و چنان از تو سخن می‌گویم که تمام بدگویی‌هایی را که از تو شنیده کنار بگذارد و تو را با آغوش باز بپزیرد. جعفر به فکر فرو رفت و با خود گفت که من به زودی از مقامم برکنار می‌شوم و عموی هارون هم نمی‌تواند مشکلم را حل کند، اما این بهترین فرصت است تا بتوانم برای بار آخر خودم را پیش حاکم نشان دهم. سپس به عموی هارون قول داد که به او مقداری پول قرض می‌دهد تا بدهی‌هایش را پرداخت کند.

فردای آن روز جعفر برمکی به مأمور خزانه فرمان داد بدهی عبدالملک را پرداخت کند و چون آن مأمور از دوستان نزدیک جعفر بود بلافاصله دستورش را انجام داد. چند روز بعد تمام درباریان متوجه شدند که عموی حاکم وضع مالی بسیار خوبی پیدا کرده و باعث و بانی ثروتمند شدن او جعفر برمکی بوده است. این اخبار به گوش هارون الرشید رسید و با خود گفت به این بهانه جعفر را مواخذه می‌کنم.

سپس فرمان داد تا او بیاورند. همین که جعفر برمکی را آوردند حاکم به او می‌گوید که تا آنجا که ما می‌دانیم تو مال و ثروتی نداری پس چگونه چنین پولی را به عموی من دادی؟
جعفر هم در پاسخ سؤال حاکم به او گفت شما درست فرمودید من مال و ثروتی ندارم و این پول را از کیسه‌ی خلیفه بخشیدم.
هارون‌الرشید با تعجب گفت من متوجه حرف‌های تو نمی‌شوم! یعنی چه از کیسه‌ی خلیفه بخشیدم؟
جعفر در پاسخ می‌گوید جلوه‌ی قشنگی ندارد که عموی شما از زیر دست شما پول طلب کند و برای شان و مقام شما خوب نیست. به همین دلیل من از مأمور خزانه خواستم تا بدهی عموی شما را پرداخت کند. هارون‌الرشید پس از شنیدن اصل قضیه بار دیگر هوش و زکاوت جعفر را مورد ستایش قرار داد و از او خواست دوباره به‌عنوان وزیر به او خدمت کند.

از آن دوران تا به امروز اگر کسی طوری رفتار کند که به جای استفاده از پول خودش در قبال خوش‌گذرانی‌هایش، شخص دیگری هزینه‌ی آن را بپردازد ضرب المثل از کیسه‌ی خلیفه می‌بخشد» را برایش به‌ کار می‌برند.


آخرین جستجو ها

Seperti Singa Di Hutan Seperti Seo Di Search Engine دل نوشته klanunresas ++ به روز ++ کمک و رهایی هنوز دیر نیست هووپ حیدرامیرپور-هنر - زندگی دانلود رایگان فیلم ،سریال و آهنگ های جدید Lupe's notes راه آشپزی